حوالی ظهر که میشود، رادیو قدیمی کوچکی جلو بلندگوی سرای عالی روشن میشود. با پایان صوت قرآن، گوینده میگوید: «صدای ما را از رادیو مشهد میشنوید؛ اذان ظهر به وقت مشهدالرضا(ع)»
با این اعلان وقت کار بازاریها روی دور تند میافتد؛ کسبه با شنیدن صدای اذان آستین بالا میزنند، جلو در وضوخانه ازدحام میشود، فرش قرمزها پهن میشود و نمازگزاران پشت سر امام جماعت به صف میایستند.
اینجا سرای «عالی» است؛ پاساژی در حاشیه خیابان شهید اندرزگو، حوالی ورودی بابالجواد حرم رضوی که در سالهای دور چند پارچهفروش بنای آن را ساختند و مشغول کسب و کار شدند. آنزمان 24نفر از صنف قماشفروشان که پیش از این اطراف حرم امامرضا(ع) بُنکدار بودند، هسته اولیه را تشکیل دادند. از همان ابتدا تمام فکر و ذکرشان نماز اولوقت بود. یکی از این 24نفر، حاج عباس پورزرندی بود که حالا در نود و چند سالگی خانهنشین شده است.
او به همراه یکی دو نفر دیگر از جمله مرحوم خادمالخمسه برای فراهمکردن مقدمات اقامه نماز در صحن و سرای عالی دست به کار شدند. به اذعان کسبه قدیمی، باعث و بانی نماز اول وقت در این سرا، حاجی پورزرندی است. میگویند حوالی اذان ظهر که میشد، حاجی حالت عادی نداشت؛ چنان بیقرار میشد که از بیتابیاش دوروبریها متوجه میشدند نزدیک اذان است! حالا با گذشت سالها از آن روز، این سنت همچنان پابرجاست.
آنطور که کاسبها میگویند؛ حاجی پورزرندی چشم از عقربههای ساعت برنمیداشت و سر زمان مقرر که میشد، بیآنکه درخواستی از کسی کند یا چیزی را تحمیل کند، خودش فرشها را پهن میکرد. تشنه خدمت بود و اخلاصش در برپایی نماز اول وقت موجب شده بود صف نمازگزاران بیشتر شود، بیآنکه حرف و حدیثی در میان باشد.
از همان سالها، این قرار در میان کسبه پارچهفروش سرای عالی جاودانه شد و با گذشت بیش از چهار دهه همچنان پابرجاست. البته آنزمان کسبه قماشفروش سنت دیگری را هم به احترام ائمهاطهار(ع) گذاشتند، اینکه در تمام مناسبتهایی که به شهادت ائمهاطهار(ع) مربوط میشود؛ حتی شهادت برخی ائمه(ع) که دو روایت دارد، کرکره همه پاساژهای قماش شهر پایین باشد.
لحظات ملکوتی اذان ظهر که نزدیک میشود؛ هر طرف را که نگاه کنی، کسبه را میبینی در حالی که آستینها را بالا زدهاند، جورابها را از پا درآوردهاند و چیزی جز جنبوجوش برای رسیدن به نماز اولوقت به جماعت نمیبینی!رفت و آمدها روی دور تُند میافتد. قرار گفتوگو با مشتریان شهرستانی برای انجام معامله و رسیدن به توافق بر سر اجناس و قیمتها به بعد از نماز موکول میشود. برخی مشتریها هم سراغ وضوخانه را میگیرند تا آنها نیز از نماز اولوقت جا نمانند.
حاج آقا مظنه پا جای حاجعباس گذاشته و بعد از بیمار شدن حاجی، دو سه سالی است که بساط نماز اول وقت سرای عالی را پهن میکند
یکی از کسبه که موی سپیدش نشان از سن و سالش دارد، بهسرعت مشغول پهنکردن فرشهای قرمز برای نمازگزاران میشود.
شور و اشتیاق او به فراهمکردن مقدمات برگزاری نماز اول وقت چنان است که سراغ هر یک از غرفهداران این سرا میرویم، انگشت اشارهشان را به سمت او دراز میکنند و برایش خدابیامرزی میدهند؛ «حاج آقا مظنه پا جای حاجعباس گذاشته و بعد از بیمار شدن حاجی، دو سه سالی است که بساط نماز اول وقت سرای عالی را پهن میکند. گاهی نوههایش اگر مغازه باشند، پدربزرگشان را در مسیر این خدمت همراهی میکنند اما بیشتر مواقع، صفر تا صد پهنکردن و جمعکردن فرشها و پارچه سبز حائل میان صفوف نمازگزاران را خودشان بهتنهایی انجام میدهند.»
«هنوز سن و سالی نداشت که همراه مرحوم پدرش در روضه و نمازهای جماعت شرکت میکرد. آنزمان مغازه پارچهفروشی پدرش اطراف حرم بود. هر روز برای نماز ظهر راهی حرم میشدند. شور و شوق نمازهای اول وقت حرم کاری با روح و روانش کرده بود که اصلا به عشق همان نمازخواندنها، صبح تا ظهر را در مغازه پدر سر میکرد تا زمزمه مؤذن به گوش برسد.
مزه نمازهایی را که در صحن آزادی روی فرشهای گلیمی خوانده است هنوز حس میکند. او پشت سر بزرگانی همچون آیتالله میلانی هم نماز خوانده است.»
وقتی نماز اولوقت مرام و عادتت میشود، دیگر حاضر نیستی مزه آن را با هیچ طعم و مزهای عوض کنی؛ با جانت عجین میشود
این گوشهای از کودکی سیدعلیرضا شاهچراغی است که اکنون در شصتویکسالگی از مرام و شیوه مرحوم پدرش حاج سید محمدشاهچراغی برایمان روایت میکند؛ «مرحوم پدرم شخصیت آرام و بسیار مهربانی داشت. در نهایت سکوت و خوشرفتاری، عامل به آداب و رفتارهای دینی بود و همین مرام و منش ایشان در حدی تأثیرگذار بود که همیشه دوست داشتم همراه و کنارش باشم.امکان نداشت از خانه بیرون برود و در جیبش شکلات نباشد. درِ مغازهاش هم همیشه یک ظرف پر شکلات روی میزش بود و هر روز آن را احیا میکرد.»
به ظرف شیشهای پرشکلات روی میزش اشاره میکند و ادامه میدهد: «آنقدر برایمان الگو بود که بعد از فوت ایشان، همان مرام را ادامه دادم و هر بار به شکلاتها نگاه میکنم؛ بیاختیار به یاد مرحوم پدرم و مهرورزیاش میافتم.»
او و مرحوم حاجآقا دوستخواه که در سال 1387 به رحمت خدا رفت، شریکهایی بودند که شراکتشان بیش از نیمقرن ادامه داشت. جالب اینکه این دو بزرگوار، به فاصله 9سال از هم فوت کردند اما در یک اتفاق پیشبینینشده، سنگ مزارشان در حرم مطهر به اندازه یک قطعه اختلاف، کنار هم قرار گرفت.
هر آشنا و غریبهای که به این شراکت چندین و چندساله و همجواری مزارشان بعد از چند سال پی میبرد، این رفاقت را مدیون باورهای قلبی و نماز اولوقتشان میداند.حالا بیش از 37سال است که حاج سیدعلیرضا و برادرش نیز در این صنف مشغول کسب و کارند و خوب به یاد دارند که چگونه اولینبار نماز اولوقت در این سرا برگزار شد.
سید علیرضا میگوید: «وقتی نماز اولوقت مرام و عادتت میشود، دیگر حاضر نیستی مزه آن را با هیچ طعم و مزهای عوض کنی؛ با جانت عجین میشود. صدای اذان را که میشنوی، انگار گمشدهای داری که تا به آن نرسی، حالت خوب نمیشود!»
با صدای الله اکبر مکبر، نماز شروع میشود. صفهای منظم پر شده است از مشتاقان نماز اول وقت و هنوز آنها که تازه از راه رسیدهاند، با سرعت در حال دویدن برای پیوستن به نماز جماعت به پیشنمازی حجتالاسلام سیدمحمدباقر موسویان هستند.
حجتالاسلام موسویان که پیش از این امامجماعت حسینیه کاشمریها بوده است، سسثبیش از 15سال است که از حضورش در این سرا میگذرد. او قید همه پیشنهادها و اعتبار اقامه نماز در برخی مساجد و حسینیههای بنام شهر را زده و از همان لحظهای که پا در این سرا میگذارد، فقط به خدمتگزاری فکر میکند.
موسویان در این سالها توانسته از مسیر نماز اولوقت و ارتباط دوستانهای که با کسبه برقرار کرده است، اقدامات خیرخواهانه بسیاری را به سرانجام برساند
موسویان در این سالها توانسته از مسیر نماز اولوقت و ارتباط دوستانهای که با کسبه برقرار کرده است، اقدامات خیرخواهانه بسیاری را به سرانجام برساند.
او حضورش در سرای عالی را یک فرصت الهی میداند و معتقد است که تمام اتفاقات خوبی که در این سالها با کمک خیران سرای عالی رقم خورد، به برکت همین نماز اولوقت در اوج زمان کاسبی در بازار بوده است.
وقتی قرار میشود قصه حضورش در سرای عالی را برایمان روایت کند، چشمانش برق میزند و با حس شکرگزاری شروع به صحبت میکند؛ «سال1385 بود که شماری از کسبه پاساژ دعوت کردند که نمازجماعت را در این سرا راه بیندازیم. آنزمان ساعت کاری کاسبها صبح تا شب بود و هر دو لحظه شرعی را به وقت اذان ظهر و مغرب اقامه نماز میکردیم.
یکی از ویژگیهای نماز جماعت در این پاساژ، این است که برای اینکه آقایان زودتر به کسب و کارشان برسند و مشتریها معطل نشوند، نماز را به قولی «بازاری» میخوانیم. همین موضوع موجب شده است حتی رهگذران و مشتریهایی که منتظر هستند، خودشان را به جمع نمازگزاران برسانند و نماز را اولوقت بهجا آورند.»
مجید میرمنتظمی، یکی از کاسبهای ریشهدار سرای عالی، تعریف میکند که حاجآقا موسویان فقط امامجماعت این پاساژ نیست بلکه پل ارتباطی میان افراد خیّر و نیازمندان است. بارها از نزدیک شاهد بودهاند که او برای گرهگشایی حتی از آبرو و اعتبارش هم مایه گذاشته است.
برای راهپیمایی اربعین هم خیلیها به حاجآقا التماس دعا داشتند که پولی را برایشان قرض بگیرد تا آنها هم بتوانند به فیض پیادهروی کربلا برسند. ایشان با وجود همه گرفتاریهایی که دارد، دست رد بر سینه عاشقان اباعبدا... الحسین(ع) نزد.
حاجآقا موسویان در این روزها که اربعین را در پیش داریم؛ از چند روز پیش سر نماز جماعت دست بهکار شد تا برای متقاضیان نیازمند پیادهروی اربعین بانی پیدا کند. با تلاشهای او و همراهی کاسبان خیّر سرای عالی دستکم آرزوی بیستزائر بینالحرمین برآورده شد.